تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدایا شکرت» ثبت شده است

🌻🌻🌻

دیروز تولدم بود. به سالهای گذشته که دوستام برام تولد می گرفتن فکر می کردم و خاطرات قشنگی که برام باقی مونده بود. تصورم این بود که امسال قراره تولدم خیلی خشک و خالی بگذره و اوج تبریک ها در حد پیام و استوری باشه. البته از حق نگذریم استوری هاشون خیلی مسرت بخش بود و دلم برای همشون رفت

اما نفیسه؛ صمیمی ترین دوستم که فقط بخاطر من یه پیج زد و برام پست گذاشت. راضیه برام تاحالا دوتا کتاب فرستاده دومیش برای تولدم بود.خانوادم برام تولد گرفتن و هدیه هاشون منو غافلگیر کرد.

و و و و و  ضربه آخر کی زد؟ دوستم که همسایه بالاییمونه اما به دلایلی خیلی باهم در ارتباط نیستیم که بیشتر از طرف منه.

گفت بیا پشت بوم کارت دارم. من گفتم حتما میخواد بهم تبریک بگه و شاید کادو بده. اماااا جوری که من سوپرایز شدم وصف نشدنیه .. وقتی رسیدم بالا دیدم برام چه تدارکی دیده !!! کیک برام خریده بود و کلی خوراکی آماده کرده بود. دو تا بادکنک هلیومی هم گذاشته بود اون جلو .. من اصلا مونده بودم چی بگممم فقط اون لحظه خدارو دیدم که چطور هوامو داشت و بهم عشق داد [که همه اراده ها در طول اراده خداست.]

امسال پیام های تبریکم حتی تو کامنتامم بیشتر بود و خیلی برام عجیب بود نمیدونم چه خبره همه مهربون شده بودن. شاید دارم میمیرم 😂 ( فامیلو فاکتور می گیرم البته 🙄)

خلاصه همیشه اون چیزی نمیشه که ما فکرشو میکنیم. فکر می کردم امسال خیلی ساده بگذره برام اما یکی از خاطره انگیز ترین روزهام بود.

این کپشنیه که دیشب برای تولدم تو اینستا پست کردم گفتم اینجا هم بزارم 💕

 

مفهوم هر شروع در تمام شدن سابق یک قضیه است
در تجربه و نگاه من
برای ادامه...
برای شروع.
امسال شروع من برای همه چیزه💫 
قدم اول رو با پاک کردن همه پلی لیست آهنگام شروع کردم.. نیاز بود با نسخه الانم [synce]بشن

و این چنین با خوندن یکی از غزل های مورد علاقم امشب رو به پایان‌می برم..
"صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن، دور فلک درنگ ندارد شتاب کن، زان پیشتر که عالم ِفانی....."
و
دعای امشب: ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل🌿

 

 

تولد

  • زهرا میم

چند روزیه دارم گند مجازیو درمیارم از بس تو تلگرام و اینستا و پینترستم. واتس آپ به اون بیخودیشم داره به لیستم اضافه میشه. تصمیم گرفتم یه حرکتی بزنم چون داشت خیلی وقتمو میگرفت. حقیقتا چند روزه یا تو گوشی و لبتابم یا دارم درس میخونم به هیچکدوووم از کارای دیگم نمیرسم. حالا  چی بهم تلنگر زد؟
اینکه ۲روز از سردرد و چشم درد حالم بد بود. خودم میدونستم برای ایناست اما به مامان نگفتم وگرنه دوباره غر میزد.
اما از اونجایی که هستی همیشه بامن همراهه امروز صبح این مطلب خوندم و برام خیلی جالب بود. قلقلکم داد تدبیری بیندیشم. و در ادامه الان پست فاطمه رو  خوندم و دیدم یسسسس ممنون خدا که هروقت تصمیم گرفتم پشتم بودی. بله منم میخوام تو چالش با فاطمه همراه باشم. و به تقلید از خودش میخوام هرروز بیام بگم کدوم خونه رو انجام دادم و تجربه ای که داشتم چطور بوده‌. خودمو الزام کردم هر شب پست بزارم چون یجورایی موظف میشم انجامش بدم و طفره نرم😏 
خلاصه هرکیم خواست با من و فاطمه همراه باشه با آغوش باز میپذیریمش.
باشد که رستگار شوم

پ.ن: یعنی واقعا میتونم جامه تعادل بر مجازی بپوشانم یا خیر!🙄

پ.ن2: اگه دوست داشتین درباره مسائل روانشناختی این موضوع بیشتر بدونید اینجا رو بخونید. ؛)

 پ.ن بعد ادیت : وای چه باحال امروز یه پست جدید دیدم برید سر بزنید. 

 

  • زهرا میم

من یه اکسوالم کیپاپرا میدونن چی میگم. یعنی طرفدار گروه اکسو 
داستانی که میخوام بگم اینه که من پارسال که آلبوم سیتی لایتز بکهیون اومد از یه شاپ معتبر سفارشش دادم. آذرماه بود. 
ازاون موقع داره ۱سال میگذره ولی هنوز آلبوم به دست من نرسیده. ادمین همش امروز و فردا میکرد اخرم گفت که بارهاش با بار یه شاپ دیگه است و اونا باید تحویل بگیرن که نگرفتن. منم رفتم به ادمین اون یکی شاپ پیام دادم اون گفت از اونا باری دست ما نیست جز یه کارتن نامعلوم که هنوز نرسیده. منم دیدم خیلی دیر شده و کلا ذوقمو از دست دادم‌. رفتم پولمو پس گرفتم☹️
بعدش پلاس شدم تو تلگرام که حواسم به شاپ ها یا کسایی که آلبوماشونو میفروشن باشه .. به تمام کسایی که میخواستن آلبوم های بکهیونشونو بفروشن پیام دادم همه شون فروخته بودن😕) معلومه آلبوم بکهیون رو زمین نمیمونه)
یه شاپی چند روز پیش دوباره موجودی دیلایت داشت تعدادش محدود بود. برای محکم کاری به دوستام گفتم شما هم بیاین که تا گروه باز شد همه بگیم ورژن نعنایکی هم بگه عسل (چون شایود نعنا بهم نرسه ۲تا داشت) بالاخره چندنفر برای اون لحظه لازمه 😄.
اما جالب اینکه بگم بازم بهم نرسید😐 چون تا گروه باز شد یه جوری همه حمله کررردن که خدامیدونه
مثل وقتی که اول خط مترو باشی و همه جلو در سفت وایسادن که برن تو بشینن. صادقیه هم که باشه بدتر چون گلشهریا یهو میریزن تو ( من یبار داشتم زیر دست و پا له میشدم)
اینم نشد خلاصه 😑
اما الان ۲نفر پیدا کردم که دیلایت نعناشو دارن و قراره از یکیشون بخرم اگه خدا بخواد بالاخره😂
تاحالا تو زندگیم اینقد دنبال چیزی نبودم 😂
پ.ن: من اکسوال دو آتیشه ای نیستم. فن گرل خفن بکهیونم نیستم اما بازم یه اکسوالم و دوست دارم بعنوان یه فن گرل از بایسم یه آلبوم بخرم. ۱۰سال دیگه یادآور بخشی از خاطرات زندگیم خواهد شد که الانمه. 
پ.ن۲: میخرم که بعدا پشیمون نشم. بگم اون دوران رو کامل گذروندم و کلی فن گرلی کردم😁😍 

  • زهرا میم

خدایا شکرت

تو از نیت هرکار من با خبری

  • ۱ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۴۹
  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی