تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۷ مطلب با موضوع «خط خطی هام» ثبت شده است

این روزها که کرونا مهمون ماست بیشتر باخودم مجالس انس و خلوت دارم. داریم بیشتر با هم آشنا میشیم. نشست های فلسفی و پریشان نویسی ها روتین هر روزه ی خودم با خودمه. ما باهم جنگ اعصاب زیاد داشتیم ،جزم‌های حقیر و چندش‌آور هم :)

حرف هایی که بینمون رد وبدل شده کم نبوده اما هردفعه بیشتر نمی شناختتمش. رابطه ما بیشترحکم یه جریان خطی پسرفت گرا رو داره. اما خب بازم دوسش دارم . دقیقا تو نقطه ای از زندگیم قرار گرفتم که تقریبا جواب همه سوالامو میدونم تا نیمه به اون چیزی که میخوام رسیدم مونده پایان دادن به دست‌وپا زدن در دام‌های آهن‌بافت وجود و شروع ...

برای یه پایانی لا یتناهی

الان نیاز دارم که با خودم پیمان نامه صلح ورسای ببندم. . ولی تموم کردن جنگ همانا و غرامت خواهی و تقسیم اراضی و اشغال سرزمین های صهیونیستی ایگوها هم همانا 

هوس متحد شدن نزده به سرم میخوام جهان یگانه خودمو که پادشاهش خویشتنِ خویش ام باشه بسازم.  در خودم حل شم و جمله یکی شم.

این خویشتن نو نیازمند سازه ها و طرحواره های جدیده

{ این قافله از قافله سالار خراب است}

ولی گاهی احساس میکنم آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

هشتگ : کاگران مشغول کاراند

  • ۱ نظر
  • ۲۸ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۵۶
  • زهرا میم

خواستم #چیزهایی که دارم را بشمارم
از لباس  و چیزهای #دخترانه ام شروع کردم..ولی متعلق به #زمین بودند
خواستم #خاطراتم را متملک شوم ولی انها را هم متعلق به #زمان یافتم
خواستم حداقل مالک #جسمم باشم ولی دیدم ان هم متعلق به #خاک است
گفتم پس #روحم برای من است  نگاهم به #اسمان بود...
روح برای من نبود...
مالکش داشت نگاهم میکرد
گیج شدم..پس من چه دارم..هیچ چیز از ان من نیست...همه انچه به #ظاهر دارایی هایم بود با کمی #تعمق دیگر نبود....چه اسفناک #مسحور انها بودم...
همانطور ک باد در حال بازی با #چادرم بود و ان را به رقص اورده بود..به صدای #قلبم گوش میسپردم..
برای من نبود ولی داشت انچه برای من بود را #میشمرد...
به گوشه ی لبم شیبی ملایم افتاد ...
اری پیدایش کردم..تنها چیزی که برایم بود را #یافتم...
و انجا بود که #عزم کردم بهترین هایش را #بسازم
.
.#لحظه ها تنها #داریی ام شد .


چه بهتر از این که #مالک #ملکی باشی که #خودت #میسازیش

  • ۰ نظر
  • ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۴۴
  • زهرا میم

 همه ی ما میان واژه ها زندگی می کنیم. اصلا زندگی همان کلمه است که ما در خلا میان آنها راه می رویم . ما بخاطر واژه ی عشق ، عاشق میشویم. تصور کن اگر عشق نبود تو برای رقص قلبت در سینه چه نامی میگذاشتی؟ 

اگر واژه ی زیبا نبود و برای چیزی چشم ربا کلمه یا تصور یا تصویر یا ذهنیتی واحد انتخاب نمی شد، من دیگر هرروز جلوی آینه خیره نمی شدم و به معیارهای زیبایی صورتم فکر نمی کردم. و اینگونه عمل های زیبایی و دستور عمل های پیج های جورواجور میان گونه انسان وجود نداشت. 

راستی انسان اصلا یعنی چه؟ 

انسان . [ اِ ] (ع اِ) مردم ، واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است .

 آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس

انسان اصلش از «إِنْسیان» است، زیرا لغت شناسان عربى، مصغّر آن را «اُنیسیانْ» دانسته اند. «یاى» آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت مى کند و به سبب کثرت استعمال حذف شده است. (لسان العرب، ج1، ص231؛ مجمع البحرین، ج1، ص121)

هایدگر میگه دازاین. یعنی بودنی که مخصوص گونه ماست . این گونه با شخص، مرگ و پارودوکس هایی از قبیل زندگی در ارتباط با دیگر انسان ها در حالی که در نهایت با خود تنها است آگاه است و با آن ها مواجه می‌شود.
 شاید توهم در ذهنت معنی دیگری داشته باشی. 

این بخشی از عمق واژه [انسان] است.

حقیقتا واژه ها آنقدر عمیق هستند ، که ترسناک باشند. و درست زیستن یعنی انتخاب واژه های درست برای زندگی،  چون همه ما تماما در جایی میان اعماق امن آن شناوریم. 

من می‌گویم در کنه حقیقت واژه انسان روح الهیی رمیده؛ که بایستی از کابوس های غفلت نجات حاصل کند . چون دون شان ایشان است بدان جهت که مخلوق است و در تورات( تحریف نشده) آمده است: 

[اینگونه بوده و کلمه خدایی بود یا خدا گونه بود]

و کلمه همان مخلوقات الهی اند. همان ها که هرکدام به سهم خود در حال زیستن اند پس ما میان کلمات زندگی میکنیم و زندگی، همان کلمه است. و همه موضوع بر سر آن است که من  -اشرف کلمات- چطور قرار است در کلمه ی [ زندگی جاودانه]ام مستغرق شوم !!!!

  • ۱ نظر
  • ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۹
  • زهرا میم

امشب ماه نیمه بود
به انگار از وقتی پیامبر شق القمر کرده بود نیمه دیگرش جدا شدو از همان‌موقع ناپدید گشته.
چقدر تنهاست‌.چرا هیچ ستاره ای نزدیک ماه نمیشود؟ چرا نزدیک ترین ستاره به او اینقدر دور است؟
همون لحظه یاد خودم افتادم‌. یاد نوع انسان.
انسانی که پیوسته به دنبال نیمه گمگشته خویش در جنس مخالفش میگردد. انسانی که موجود اجتماعی خوانده شده اما هر سایه اش تنهاست اینا همش بخاطر اینکه[خویشتن نشناخت مسکین آدمی]
من اما میگم نیمه دیگر ما در تک تک آدم های دیگراست. فقط زمانی نیمه دیگرمان را می‌یابیم که با هستی همنوا شویم. زمانی که همه را روح‌هایی در قالب جسم ببینم نه اجسامی دارای روح. زمانی که وحدت انوارهای تابان آدمیان را متصل به درگاه واجب الوجود یافتیم آنگاه غلغل اجزا در ما میدمد. میدمد و سرمستمان میکند. سرمست که شدی هشیاری ات را دریاب که نیمه دیگرت آماده‌ست .
همان آدمیانی بودند که از آغازه یک کلمه بودید [النور] کثرت اما عقل ها را ربود و دیده را پرده پوشاند.¹
ما خود را تنها یافتیم و بجای دنبال خودمان پیِ هرچیز را گرفتیم و رفتیم و بی پرده بگویم نخ کش کردیم دل و جانمان را.
حال که رنگ وجود گرفته ایم بیا جمله یکی باشیم😇


پ.ن: ان الحق سبحانه لم یصدر عنه لوحدته الحقیقیه الذاتیه الا الواحد)
¹: اگر بلدِ راه نباشی

 

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۴۷
  • زهرا میم

 

این روزها که کرونا مهمون ماست بیشتر باخودم مجالس انس و خلوت دارم. داریم بیشتر با هم آشنا میشیم. نشست های فلسفی و پریشان نویسی ها روتین هر روزه ی خودم با خودمه. ما باهم جنگ اعصاب زیاد داشتیم ،جزم‌های حقیر و چندش‌آور هم :)

 

حرف هایی که بینمون رد وبدل شده کم نبوده اما هردفعه بیشتر نمی شناختتمش. رابطه ما بیشترحکم یه جریان خطی پسرفت گرا رو داره. اما خب بازم دوستش دارم . دقیقا تو نقطه ای از زندگیم قرار گرفتم که تقریبا جواب همه سوال هامو میدونم تا نیمه به اون چیزی که میخوام رسیدم مونده پایان دادن به دست‌وپا زدن در دام‌های آهن‌بافت وجود و شروع ..

 

برای یه پایانی لا یتناهی

 

الان نیاز دارم که با خودم پیمان نامه صلح ورسای ببندم. . ولی تموم کردن جنگ همانا و غرامت خواهی و تقسیم اراضی و اشغال سرزمین های صهیونیستی ایگوها هم همانا 

 

هوس متحد شدن نزده به سرم نه ! میخوام جهان یگانه خودمو که پادشاهش خویشتنِ خویش ام باشه بسازم.  در خودم حل شم و جمله یکی شم.

 

دیشب داشتم پادکست صلح درون گوش میدادم جالبه... اینقدر در این زمینه خونده بودم و صوتی گوش داده بودم که نیمی از حرف ها تکراری بود اما در هر تکراری درسی هست. درسش این بود

 

  زهرا! بجای این همه دویدن برای دونستن و دست و پا زدن تو اون همه درسگفتارها و کلاس ها اول با خودت رویرو شو . به خودت عشق بورز و دست یاری بده بدون خودت تو هیچی نیستی ! عنصر نقره فام وجودتو به طلا بدل کن

 

فرداقراره با خودم برم سرکلاس :)

 

هشتگ : کاگران مشغول کاراند

  • ۰ نظر
  • ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۳۰
  • زهرا میم

نزاع بین جهان های تجربی با جهان های نهانی و دورافتاده ی خویشتن ها بود. جهان تجربی پیروز شد و ما به جرم قصورمان یک به یک به درون خویش تبعید شدیم. 80 ضریه حکم حقیریست محتسب دارم بزن که {مستی }ام از حد گذشته است. { تو بخوان قصور}

حالا هرکس به اشتغالات خودش می پردازد. نبرد های تن به تن من ها و سیرک صدا ها و هیاهوی عربده های ایگوها، جمعیت اضداد را نشان میدهد  البته که الحمدالله المقدس عن الاضداد و الاشکال که اگر نبود حقیقت رنگ می باخت

بهرحال قسمت شور ماجرا همین جمعیت است که 2تا 2تا آشپز دارد. و قسمت بی نمک ماجرا بی خردی است که نور مُنزَل را محقر ساخت و خود را با پرده ی پست مدرنیسم پوشاند. تاریخ میگوید عاجز شد و پسا پست مدرن به جانمان افتاد. به گواهی تاریخ این عجز تا به آخر روانه ماست تا موسم آگاهی را طلب کنیم. 

پس چرا حتی بعد از این تبعید  هنوز هم کسی طالبش نیست؟

ای انسان تو را چه شده است ؟

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۳۶
  • زهرا میم

یه گلی دارم که میان من و او گرداب شکفتن است
لای دفترمه
خودش نه ها عطرش💫
تازه بوی خود خودشم نیست
بوی علت فاعلیشه
هروقت که دفترمو باز میکنم عطرش پخش میشه تو وجودم... سبز میشم🌱
اون دونه هه که تو وجودم میخواد جوونه بزنه یهو چشماشو باز میکنه
یکم حرکات موزون میکنه که من زحمت بکشم بهش آب بدم بلکه جوونه بزنه... رشد کنه
اما..
خب..
ولی..
[امان ازاین ای کاش اما اگر ولی ها]
هردفعه که میرم سراغ گل
که دوباره عطرشو بپاشم تو دفترم مست اون بزمگاه میشم
ولی خواب میاد سراغم و من باز ،دوباره ،مثل همیشه ، مثل بقیه
میمیرم🥀
از آخرین باری که پیش گلم بودم یکم آب تو دستم مونده
واسه همین همش دارم این پا و اون پا میکنم
مراقبم وقتی راه میرم به کسی نخورم
حرف میزنم حواسم پرت نشه
اینور و اونور نگاه نکنم
که یکوقتی آب از دستم نریزه
میخوام روزی که دوباره رفتم پیش گلم از فرط خوشحالی نی نی های چشمم بلرزن
گلم نگاهم کنه برام لبخند بزنه
من ذوق کنم من بمیرم
من زنده شم
اما..
آخه..
ولی..
[امان ازاین ای کاش اما اگر ولی ها]

#زهرا_میم

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۴۲
  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی