تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

رسالتی که بر عهده دارم

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۳۲ ق.ظ

 هنوز عآشق فلسفم💜
هنوزم هرچند وقت یکبار نیاز دارم از پرتوهای رنگارنگش به تاریک‌ترین گوشه های روحم بتابونم‌. .
هنوز دنبال کتاب‌های روانشناسی ام تا زندگی خودم و اطرافیانمو بسازم.
لبتابم پر از مقاله های فلسفی، ادبی و روانشناسیه
هنوز برای رسیدن به حقیقت، کتاب های خاصی رو میخرم و کلاسای مختلف میرم.
هنوز گاهی از منطقه امن خودم میزنم بیرون و بی قانونی میکنم چون هنوز آدم نشدم :)
. [آدم شدن چه آسان، انسان شدن چه مشکل]
پ.ن:هنوز تو اولیش موندم :/ .
ولی یه چیزیو خوب میدونم. من اومده بودم که معلم شم. اولش فقط از روی علاقه بود.
ولی درست ۸ماه پیش بود که همه چی عوض شد..
من کارورز بودم ، رفتم مدرسه، بین بچه ها نشستم و باهاشون حرف زدم ، پاگذاشتم به دنیاشون و اینجوری شد که یه نهال تو ذهنم کاشته شد🌱
[من باید چیکار کنم که نزارم مدرسه اومدن مانع تحصیلاتشون بشه؟ ]
چجوری به کسایی که دقیقا در پست مدرن ترین نقطه از تاریخ هست شدن بگم هممون پشت دوربین خداییم؟
چجوری یادشون بدم باخدا حرف بزنن ؟
بگم هرروز برام بنویسن 
در هیاهوی کژی‌ها فکر کردن یادشون بدم و فلسفه برای کودکان براشون از بر کنم و یه کلاس دیالکتیک داشته باشم❣
میخوام زندگیشونو زندگی کنن نه زنده‌گی
از کتاب، عشق، قلب،شعر و روح بگم
از وجود، معرفت، هستی ونیروی درونی‌شونو بیدار کنم.
در حقیقت به آگاهی نزدیکشون کنم 
و درد انسان بودن‌ُ تو وجودشون بذرافشانی کنم برای فرداها
فرداهای فرزند م/َت/َش/مون/شون/شان

اگر از من بپرسی میگم باید برای معلمی از خدا اجازه بگیری، وضو بگیری و قدقامتِ عشق کنی
حی علی خیر العمل..
 

  • زهرا میم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طبقه بندی موضوعی