تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

داره ما رو میبینه

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ب.ظ

امروز رفتم پیش یکی از دوستای خانوادگیمون
خیلی آدم بزرگیه. نظر کرده هم هست 
هروقت میرم کلی از خواب هاش تعریف میکنه و چیزهایی که دریافت میکنه. 
مو به تنم سیخ میشه فقط تلاش میکنم اشکام سرازیر نشه.
هروقت ازاونجا میام احساس  میکنم دوباره تلنگر خوردم
کجام؟ دارم چیکار میکنم؟ چنان دگرگونم که تا صبح میخوام بخاطر تمام کارام استغفار کنم‌. چقدر از همه چی دور شدم باز... چقدر از چتر معنویتم اومدم بیرون باز.
 خلاصه الان حالم خیلی خاصه کاش چندنفر بودیم دورهم جمع میشدیم یه حدیث کسا میخوندیم یه رحمتی ، نگاهی حاصل شه 
خلاصه دلم گرفته
من خیلی آدم بدیم. حضرت مهدی هر لحظه داره ما رو میبینه و هی برام استغفار میکنه،مراقبمه و دلش بخاطر کارامون گرفته اونوقت من با پررویی جلوش هرغلطی دارم میکنم. میفهمییییی هررررررررررررررررر غلطی 
دارم چیکار میکنم با خودم؟؟!!!

 

پ.ن : هله بشکن قفس ای جان چو طلبکار نجاتی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طبقه بندی موضوعی