همه ی ما میان واژه ها زندگی می کنیم. اصلا زندگی همان کلمه است که ما در خلا میان آنها راه می رویم . ما بخاطر واژه ی عشق ، عاشق میشویم. تصور کن اگر عشق نبود تو برای رقص قلبت در سینه چه نامی میگذاشتی؟
اگر واژه ی زیبا نبود و برای چیزی چشم ربا کلمه یا تصور یا تصویر یا ذهنیتی واحد انتخاب نمی شد، من دیگر هرروز جلوی آینه خیره نمی شدم و به معیارهای زیبایی صورتم فکر نمی کردم. و اینگونه عمل های زیبایی و دستور عمل های پیج های جورواجور میان گونه انسان وجود نداشت.
راستی انسان اصلا یعنی چه؟
انسان . [ اِ ] (ع اِ) مردم ، واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است .
آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس
انسان اصلش از «إِنْسیان» است، زیرا لغت شناسان عربى، مصغّر آن را «اُنیسیانْ» دانسته اند. «یاى» آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت مى کند و به سبب کثرت استعمال حذف شده است. (لسان العرب، ج1، ص231؛ مجمع البحرین، ج1، ص121)
هایدگر میگه دازاین. یعنی بودنی که مخصوص گونه ماست . این گونه با شخص، مرگ و پارودوکس هایی از قبیل زندگی در ارتباط با دیگر انسان ها در حالی که در نهایت با خود تنها است آگاه است و با آن ها مواجه میشود.
شاید توهم در ذهنت معنی دیگری داشته باشی.
این بخشی از عمق واژه [انسان] است.
حقیقتا واژه ها آنقدر عمیق هستند ، که ترسناک باشند. و درست زیستن یعنی انتخاب واژه های درست برای زندگی، چون همه ما تماما در جایی میان اعماق امن آن شناوریم.
من میگویم در کنه حقیقت واژه انسان روح الهیی رمیده؛ که بایستی از کابوس های غفلت نجات حاصل کند . چون دون شان ایشان است بدان جهت که مخلوق است و در تورات( تحریف نشده) آمده است:
[اینگونه بوده و کلمه خدایی بود یا خدا گونه بود]
و کلمه همان مخلوقات الهی اند. همان ها که هرکدام به سهم خود در حال زیستن اند پس ما میان کلمات زندگی میکنیم و زندگی، همان کلمه است. و همه موضوع بر سر آن است که من -اشرف کلمات- چطور قرار است در کلمه ی [ زندگی جاودانه]ام مستغرق شوم !!!!