تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آدمی» ثبت شده است

خیلیییی وقته دارم دائما یه پیام خاصیو به شکل های مختلف  از هستی دریافت میکنم. انگار کائنات دارن پرپر میزنن تا به گوشم برسوننش. من مثلا دارای فهم حالیمه ها ولی نمیدونم چرا دل به کار نمیدم :/ بابا تو که میدونی از زندگی چی میخوای هستی هم که داره باهات راه میاد این همه هم نشونه داره میده که بابا فلان فلان شده باید اینکارو کنی اینجوری باشی ... نمیدونم چرا آدم نمیشم و بصورت جدی در عمل پیادش نمیکنم. همینطور تو واحد اطلاعات ویژه بخش خودآگاه مغز ( همون نوار آبی رو دنبال کنی انتهای راهرو سمت چپ) سواره مونده. میدونم تا زمانی که تو این مساله در خودم تغییر ایجاد نکنم به هیج جا نمیرسم. قبل از اینکه هستی وحشی بشه و به تاوان بی محلی کردن بهش به جونم بیفته باید دست به کار شم.

بسم الله الرحمن الرحیم .

نیت میکنم 

بخاطر رضای خدا

و تعجیل فرج

قربه الی الله

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۳۲
  • زهرا میم

بین تمام اونا برخلاف انتظار فقط یکیشون حواسش بهم هست اونی که ازش دورترم. اونی که رشته دوستیمون یکم نازک تره.. انصافه؟ از دوست های خیلی خوبمههه بسیار بسیار دوست میدارمش. ولی چرا از کسایی که توقع داری هیچوقت چیزی نمیبینی؟ چرا نمیتونم به اون یه نفر خییلی نزدیک شم؟ یعنی به هم نزدیک شیم؟ چرا همو دوست داریم حواسمون بهم هست یرای هم ارزش و احترام قائلیم ولی اونجور که باید باشیم نیستیم :/

دنیا .. از خر شیطون میای پایین؟ مغزم داره از اینهمه فکر درباره روابطم با آدما درد می گیره. چرا یاد نمیگیرم بهشون فکر نکنم؟ در حقیقت فعلا دارم در انزوای خودم زندگی میکنم  ولی انگار اوناهم هستن. لعنتیا حضور زنده ای دارن از بس که تو این مغز واموندم ان.

99/6/22

 

لازم به ذکره هممون دختریما :|

  • ۱ نظر
  • ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۸
  • زهرا میم

 همه ی ما میان واژه ها زندگی می کنیم. اصلا زندگی همان کلمه است که ما در خلا میان آنها راه می رویم . ما بخاطر واژه ی عشق ، عاشق میشویم. تصور کن اگر عشق نبود تو برای رقص قلبت در سینه چه نامی میگذاشتی؟ 

اگر واژه ی زیبا نبود و برای چیزی چشم ربا کلمه یا تصور یا تصویر یا ذهنیتی واحد انتخاب نمی شد، من دیگر هرروز جلوی آینه خیره نمی شدم و به معیارهای زیبایی صورتم فکر نمی کردم. و اینگونه عمل های زیبایی و دستور عمل های پیج های جورواجور میان گونه انسان وجود نداشت. 

راستی انسان اصلا یعنی چه؟ 

انسان . [ اِ ] (ع اِ) مردم ، واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است .

 آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس

انسان اصلش از «إِنْسیان» است، زیرا لغت شناسان عربى، مصغّر آن را «اُنیسیانْ» دانسته اند. «یاى» آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت مى کند و به سبب کثرت استعمال حذف شده است. (لسان العرب، ج1، ص231؛ مجمع البحرین، ج1، ص121)

هایدگر میگه دازاین. یعنی بودنی که مخصوص گونه ماست . این گونه با شخص، مرگ و پارودوکس هایی از قبیل زندگی در ارتباط با دیگر انسان ها در حالی که در نهایت با خود تنها است آگاه است و با آن ها مواجه می‌شود.
 شاید توهم در ذهنت معنی دیگری داشته باشی. 

این بخشی از عمق واژه [انسان] است.

حقیقتا واژه ها آنقدر عمیق هستند ، که ترسناک باشند. و درست زیستن یعنی انتخاب واژه های درست برای زندگی،  چون همه ما تماما در جایی میان اعماق امن آن شناوریم. 

من می‌گویم در کنه حقیقت واژه انسان روح الهیی رمیده؛ که بایستی از کابوس های غفلت نجات حاصل کند . چون دون شان ایشان است بدان جهت که مخلوق است و در تورات( تحریف نشده) آمده است: 

[اینگونه بوده و کلمه خدایی بود یا خدا گونه بود]

و کلمه همان مخلوقات الهی اند. همان ها که هرکدام به سهم خود در حال زیستن اند پس ما میان کلمات زندگی میکنیم و زندگی، همان کلمه است. و همه موضوع بر سر آن است که من  -اشرف کلمات- چطور قرار است در کلمه ی [ زندگی جاودانه]ام مستغرق شوم !!!!

  • ۱ نظر
  • ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۹
  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی