تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینستاگرام» ثبت شده است

این یه کد تخفیف 40 درصدی واسه طاقچه است هرکس یبار میتونه استفاده کنه 

گفتم به اشتراک بزارم شاید بخواین ^ ^

                                                                                           tgp741

  • زهرا میم

چند روزیه دارم گند مجازیو درمیارم از بس تو تلگرام و اینستا و پینترستم. واتس آپ به اون بیخودیشم داره به لیستم اضافه میشه. تصمیم گرفتم یه حرکتی بزنم چون داشت خیلی وقتمو میگرفت. حقیقتا چند روزه یا تو گوشی و لبتابم یا دارم درس میخونم به هیچکدوووم از کارای دیگم نمیرسم. حالا  چی بهم تلنگر زد؟
اینکه ۲روز از سردرد و چشم درد حالم بد بود. خودم میدونستم برای ایناست اما به مامان نگفتم وگرنه دوباره غر میزد.
اما از اونجایی که هستی همیشه بامن همراهه امروز صبح این مطلب خوندم و برام خیلی جالب بود. قلقلکم داد تدبیری بیندیشم. و در ادامه الان پست فاطمه رو  خوندم و دیدم یسسسس ممنون خدا که هروقت تصمیم گرفتم پشتم بودی. بله منم میخوام تو چالش با فاطمه همراه باشم. و به تقلید از خودش میخوام هرروز بیام بگم کدوم خونه رو انجام دادم و تجربه ای که داشتم چطور بوده‌. خودمو الزام کردم هر شب پست بزارم چون یجورایی موظف میشم انجامش بدم و طفره نرم😏 
خلاصه هرکیم خواست با من و فاطمه همراه باشه با آغوش باز میپذیریمش.
باشد که رستگار شوم

پ.ن: یعنی واقعا میتونم جامه تعادل بر مجازی بپوشانم یا خیر!🙄

پ.ن2: اگه دوست داشتین درباره مسائل روانشناختی این موضوع بیشتر بدونید اینجا رو بخونید. ؛)

 پ.ن بعد ادیت : وای چه باحال امروز یه پست جدید دیدم برید سر بزنید. 

 

  • زهرا میم

از اول آبان بطور جدی خوندن ارشد شروع کردم.
برنامه ریختم و فعلا خداروشکر که الحمدالله و گرنه شکر خدا دارم خوب پیش میرم‌. 
تا قبلش هی متزلزل میشدم هی قرص میشدم که ادامه بدم، ادامه ندم. این رشته رو بخونم یا اون یکی . چون ثبات فکری  نداشتم با حرف هرکس نظرم عوض میشد. بالاخره یه روز جدی فکرامو کردم و تصمیمو گرفتم. 
از حق نگذریم استارت زدن و قدم اول برداشتن سخت ترین قسمت ماجراست.
اما از این ماجرا ۱۰روز میگذره و تا الان خوب مقاومت کردم و درسامو طبق برنامه خوندم😅 تو همین چند روزم هی  بالا پایین داشتم یکی میگفت میشه خوند یکی دیگه میگفت نه نمیشه واسه کارت مشکل پیش میاد اونم دیروز به لطف دوستی حل شد. 
برای تصمیم به خوندن و انتخاب رشته و برنامه ریختن خیلی دویدم و پرس و جو کردم. امیدوارم تمام سختی هایی که براش دارم میکشم ثمر بده🌸

پ.ن: رشته ای که میخوام فقط ۸نفر میخواد فقط هم  علامه 😐😂 خلاصه به دعای سبزتان شدیدا نیازمندیم☘️

  • زهرا میم

 امروز یه اتفاقی افتاد خیلی جالب بود واقعا😊 
من دوستم تو یه مسابقه معرفی کتاب شرکت کرد. برنده براساس تعداد لایک ها مشخص میشد و تا ساعت ۳بعدازظهر امروز وقت داشت.
من و دوستم صرفا خواستیم یه امتحانی کنیم ببینیم اگه بخوایم، چقد میتونیم لایک جمع کنیم‌. بیشترین لایک ۲۹۶تا بود.
خلاصه شروع کردیم استوری گذاشتن و پیام دادن به کسایی که میشناختیم. دیشب قبل خواب به ۲۰۰تا رسیده بود. صبح پاشدیم دیدیم شده ۲۹۰تا.
خیلی خوشحال شدیم از دیروز کلی پیام داده بودیم که بیان لایک کنن و اینا
ولی یه دفعه با پدیده جالبی روبرو شدیم. چی بود؟
صاحب اون پستی که لایکاش ۲۹۶ تا بود برای اینکه خودش برنده شه رفته بود به کسایی که دوست منو لایک کردن پیام داده بود که[ سلام به دلیل فیک بودن لایک های پست خانم ف.ی (دوست من) لطفا لایکتون رو همین الان بدارید و بعد بمن اطلاع بدین.]
ما متوجه شدیم داره به همه پیام میده‌‌. رفتم دایرکتش، کلی باهم بحث کردیم. تو روی من میگفت لایکاتون فیکه تهمت زد حتی منو تهدید کرد. گفت اگه بری پیجمو بببنی میفهمی من کیم .بخوام ایدیتو میزارم ابروتو میبرم. ( یه کتاب اشتراکی چاپ کرده بود درواقع یه نیمچه نویسنده)

همه چی گذشت پیج مسابقه هم مطلع شد و باایشون برخورد کردن اما
میخوام بگم افسوس میخورم نه برای اون فرد بلکه تمام آدم هایی که برای رسیدن به اهدافشون از هر حربه ای استفاده میکنن
و دست به دامن ریسمان دروغ و تهمت و تهدید میشن.

پ.ن جایزش فقط ۲۰۰هزار تومن بود فکر نمیکنم مقدار قابل توجهی باشه که براش اینهمه دست و پا بزنیم🙂

از جامعه نویسندگان بخاطر ایشون واقعا معذرت میخوام

  • زهرا میم

امروز فهمیدم وبلاگ هم برای خودش دنیایی داره .. مثل اینستاگرام،  وبلاگ نویسا همو دنیال میکنن .. حتی متوجه شدم با هم دوست هم شدن. از وبلاگ ها خبر میگیرن میفهمن مثلا فلانی یه مدته پست نزاشته از هم میپرسن . خیلی برام جالب بود... چندتا وبلاگ دنبال کردم.

یه چیز دیگه هم که برام جالب بود این بود که اکثریت وبلاگ هایی که میدیدم، وبلاگ کیپاپرها بود. غالبا آرمی ها، اندکی که یدونه باشه بلینک دیدم. طرفدارهای اتاکو هم خیلی بود. جالبیش برام اینجا بود که کیپاپ به وبلاگ هم راه پیدا کرده laugh همه جا اثری از ما هست. منم یه اکسوال یه آتیشه ام البته. ولی امان از دنیای کیدرامااا که بخشیی از زندگیم شده. بگذریم من فکر میکردم وبلاگ دیگه تو بورس نیست و زیاد کسی سمت وبلاگ نمیره اما با دیدن این وبلاگ ها و نظرات و دنبال کننده ها فهمیدم نخییر زهرا از دنیا عقبی که اصلا وبلاگ برای خودش یه فضای مجازی باحال حساب میشه.

من اولش که اومدم اصلا به فکر دیده شدن و این چیزا نیومده بودم. من فقط اومدم که برای خودم باشم اینجا. برام یه جای خلوتیه که میتونم توش عود روشن کنم، پامو دراز کنم، قهوه امو بخورم و با یه موسیقی لایت بنویسم. بجای تایم گذروندن تو اینستا اینجا برام خلوت امن تریه و امیدوارم بتونم اینجا دوستای خوبی پیدا کنم

  • ۲ نظر
  • ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۱۱
  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی