تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ بیان» ثبت شده است

امروز اولین مرحله آزمون مدرسان شریف بود.

محل آزمون دانشگاه امیرکبیر بود.. راستش چون یکی از دوستام اونجا بود و ما خیلی می رفتیم اونجا همون لحظه که وارد دانشگاه شدم چنان بغضی تو گلوم بود که نمیدونستم چیکارش کنم‌. تمام روزهای قشنگ زندگیم از جلوی چشمام رد شد.. روزهایی که کرونا ازم دزدید :) تنها باری که نتونستم دربرابر ظلمی صدامو بلند کنم همینجا بود ... 
سطح آزمون متوسط بود ولی فهمیدم یسری نکات اصلا بهشون توجه نمی کردم‌. این مدت خیلی سخت درس خونده بودم نتیجه مرحله اول درسته مهم نیست اما رو انگیزم خیلی تاثیر میذاره. امیدوارم خوب داده باشم.

  • زهرا میم

می‌خواستم یه ورکشاپ مربوط به روانشناسی شرکت کنم، که فرد مورد نظر تو بیو نوشته بود: دانش آموخته‌ی دوره‌ی فلانِ فلان استادِ خارجی.
بعد آخرین لحظه به خودم گفتم بذار من برم این استاد خارجی رو سرچ کنم ببینم چه خبره، تاحالا ازین دوره‌ها گذاشته؟ به کسی مدرکی چیزی بده؟ 
خلاصه رفتم دیدم، هیچ دوره‌ای نذاشته و فقط سه تا کتاب داره درمورد اون مبحث که به راحتی دانلود کردم:/ 

پوینت حرفم این بود سرچ کنید خدایی، تو یه کانال دیدم درمورد صلاحیت رضا شیری توی طرحواره درمانگری می‌نویسن، اومدم بگم به‌خدا سرچ کنید می‌بینید نه‌تنها طرحواره رو  زیادی اینجا بولد کردن (چون خاصیت چیزای جدید همینه، برن توی بوق و کرنا) بلکه ازاون بدتر، رضا شیری تراپیست خوبی نیست دوستان. باور بفرمایید با چندتا چک کردن ساده به عدم صلاحیت یا صلاحیت داشتن آدم‌ها خواهید رسید. :)
 

  • زهرا میم

سلااام چطورین؟ 

خیلی وقته نیستم ... اینا همش تقصیر درس و دانشگاه و ارشده و کلاس نیمه مستقلی که برای تدریس دارم و غیره حالا بگذریم

چی کشوند منو این/جا؟

بله من تو یه چالش شرکت کرده بودم که برنده نفر اول شدم راستش یک درصد هم فکر نمیکردم برنده شم اما مثل اینکه شانس کلید دستش مونده بود اومد تو😅

هدیه ام رو دریافت کردم حالا اومدم که عکسشو بزارم اینجا تا یادم باشه منم انگار یه شانس هایی تو این برنامه ها دارم 

تشکر ویژه از آقای هاتف که با اینکه اینقدر دیر جوابشون رو دادم صبر کردن و خواستن که به خودم بدنش.

ممنون از هدیه اتون

زندگیتون پر از فراوانی 🙏🏼

 

پ.ن : بااینکه میدونم باهاش میخوام چی بخرم ولی اگه شماهم نظری دارین بگین شاید نظرم عوض شد ؛)

پ.ن : عکسمو crop نکردم که جای صحبتی باقی نمونه😁

پ.ن: ممنون از محیا جان که منو به این چالش دعوت کرد 

پ.ن آخر: وااااای چقدر دلم برای اینجا و پست گذاشتن تنگ شده بووود😍

 

 

  • زهرا میم

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ

خلقتون کردیم امتحانتون کنیم تا ببینیم عمل کدومتون نیکو تره

سوره ملک آیه2

امتحان : درجه ایه که مابتونیم افزایش پیدا کنیم تا به چی برسیم؟ عمل نیکو تر 

در کنارش  آیه 70 سوره اسرا

 وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا

ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم در صحرا و دریا از نعمت های پاکیزه دادیم و اون هارو بر بسیاری از موجودات برتری دادیم.

کرمنا توی حدیث کتاب احادیث قدسی توی معنیش آورده [ اکرام  نمودن تو حق است بر من ]  یعنی تکریم کردن انسان حقیه بر خدا 

باز از این جنس کرمنا دوباره تو احادیث قدسی داریم که قَدْ نَظَمْتُ لَکَ کُلَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُ .

پس منظم می کنم برای تو هرچه را که بخواهی 

نظمت:  منظم میکنم/ چیدمان       لک : برای تو     کل شی ترید:  هرچیز را که بخواهی   (در خواست کردن از خدا )

پس خدا برات منظم میکنه هرچیو که تو بخوای یعنی تو میخوای درخواست میکنی و خدا برای دادن آنچه تو میخوای جهانش رو برات به نظم در میاره

با امکانات و امتحاناتی که برای تو میچینه نَظَّمَ میکنه زندگی تو رو ، تا تو با قوی شدن صفتت بتونی به خواستت برسی و نعمت بیشتر دریافت کنی 

حضرت موسی از خدا پیروزی بر فرعون خواست و فرعون 40سال بعد نابود شد در صورتی که تو قرآن داریم تو لحظه دعای موسی اجابت شد خب پس 40سال برای چی طول کشید ؟

40سال مرتب موسی و قومش امتحان شدن برای بهتر شدن صفت های خود شخص موسی و قوم موسی تا بتونن به پیروزی فرعون برسن و 40سال بعد این اتفاق محقق شد.

مثلا صبر حضرت موسی در داستان خضر و موسی ( صبر قوی تر => پیروزی بر دشمن) پس ما هرچی از خدا بخوایم جهان اونو برای ما به نظم در میاره. ابر و باد و مه و خورشید و فلک بکار میندازه تا ما در صفات مورد نیاز اون نعمت قوی بشیم  بعد قوی شدن به ما نعمت میده و راحت قوی شدن در برابر امتحان صبر و مقاومته

تو روایت هاهم هست

صبر و تسلیم راز پیروزی امتحانه

پ.ن :  گفتم اینارو پست کنم شاید قلبی بهش نیاز داشت :)

 

  • زهرا میم

وااااای نه یه خبر بدددددددددددد شنیدم

یکی از آدمای بزرگ زندگیمو ازدست دادم. یجورایی برام حکم استاد داشت. خیلی آدم بزرگی بود اصلا نمیتونم بگم چقدر فقط تو یه جمله خلاصه اش میکنم " به اون بالاها وصل بود " و تمام

لعنت به کروناااااا  تف یعنی...

امروز تا الان که درس نخوندم بقیشم دیگه هم نمیتونم بخونم T T 

هرکی این پست میخونه خواهش میکنم یه فاتحه بخونه براشون لطفا لطفا لطفا

 

 

  • زهرا میم

این یه کد تخفیف 40 درصدی واسه طاقچه است هرکس یبار میتونه استفاده کنه 

گفتم به اشتراک بزارم شاید بخواین ^ ^

                                                                                           tgp741

  • زهرا میم

براتون پیشنهاد رنگی آوردم برین تو پیوندهای روزانه ببینین ^^

  • زهرا میم

 دیدمش... بدون چادر
لباساش مشکی بود. خوشحال بودم که داره خود واقعیشو نشونم میده‌.
قرارمون تو کافه آپ آرتمان سجاد افشاریان بود.
فضا خیلی دلپذیر و مسرت بخش بود‌.

ما همیشه دوستیمون فقط تو گروه بوده و خیلی کم صحبت های دوتایی داشتیم.
اون روز از هر دری باهم حرف زدیم. حدودا از ساعت۲ تا ۵ونیم. دخترا درک میکنن اگه بگم وقت کم آوردیم😅
همونطور که حدس زدم چیزی که میخواست بهم بگه همون موضوع چادر بود و برام تعریف کرد چیشده بود که راهنمایی چادری بود و الان دیگه نیست. برام گفت که چقدر دوست داشته زودتر این مساله رو بگه و چرا تاالان بین همه نگفته بود چادری نیست ( بخاطر محیطی که توش هستیم اکثرا چادر سر میکنن اخه) 
درباره خودمون باهم حرف زدیم‌. بهش گفتم همیشه دوست داشتم بهش نزدیکتر شم و چادری نبودنش ذره ای برام اهمیت نداره‌. نگفتنش رو هم تاالان کاملا درک میکنم. 
قسمت قشنگ ماجرا این بود که اونم دوست داشت نه تنها بمن نزدیک تر شه بلکه باهم صمیمی هم بشیم . چیزی که ته دل منم بود. همه چی خوب پیش رفت. ما باحرفامون خیلی چیزا رو روشن کردیم و از هم یاد گرفتیم.
اون روز که باهاش حرف زدم یاد گرفتم چقدر میشه خودم باشم ولی متاسفانه گاهی نادیده اش میگیرم
ازش یاد گرفتم به خودم بیشتر احترام بزارم و خودمو دوست داشته باشم☺️
اینکه بفهمم آدما از من چه صورتی رو میبینن و چه تصویری از من دارن خیلی برام جالبه. اون اولا که اومده بود تو اکیپمون فکر کرده بود مغرورم😅 
فهمیدم چه ویژگی هایی دارم که خودم متوجهشون نیستم ولی چقدر خوشایندن برای آدما

  • زهرا میم

 امروز یه اتفاقی افتاد خیلی جالب بود واقعا😊 
من دوستم تو یه مسابقه معرفی کتاب شرکت کرد. برنده براساس تعداد لایک ها مشخص میشد و تا ساعت ۳بعدازظهر امروز وقت داشت.
من و دوستم صرفا خواستیم یه امتحانی کنیم ببینیم اگه بخوایم، چقد میتونیم لایک جمع کنیم‌. بیشترین لایک ۲۹۶تا بود.
خلاصه شروع کردیم استوری گذاشتن و پیام دادن به کسایی که میشناختیم. دیشب قبل خواب به ۲۰۰تا رسیده بود. صبح پاشدیم دیدیم شده ۲۹۰تا.
خیلی خوشحال شدیم از دیروز کلی پیام داده بودیم که بیان لایک کنن و اینا
ولی یه دفعه با پدیده جالبی روبرو شدیم. چی بود؟
صاحب اون پستی که لایکاش ۲۹۶ تا بود برای اینکه خودش برنده شه رفته بود به کسایی که دوست منو لایک کردن پیام داده بود که[ سلام به دلیل فیک بودن لایک های پست خانم ف.ی (دوست من) لطفا لایکتون رو همین الان بدارید و بعد بمن اطلاع بدین.]
ما متوجه شدیم داره به همه پیام میده‌‌. رفتم دایرکتش، کلی باهم بحث کردیم. تو روی من میگفت لایکاتون فیکه تهمت زد حتی منو تهدید کرد. گفت اگه بری پیجمو بببنی میفهمی من کیم .بخوام ایدیتو میزارم ابروتو میبرم. ( یه کتاب اشتراکی چاپ کرده بود درواقع یه نیمچه نویسنده)

همه چی گذشت پیج مسابقه هم مطلع شد و باایشون برخورد کردن اما
میخوام بگم افسوس میخورم نه برای اون فرد بلکه تمام آدم هایی که برای رسیدن به اهدافشون از هر حربه ای استفاده میکنن
و دست به دامن ریسمان دروغ و تهمت و تهدید میشن.

پ.ن جایزش فقط ۲۰۰هزار تومن بود فکر نمیکنم مقدار قابل توجهی باشه که براش اینهمه دست و پا بزنیم🙂

از جامعه نویسندگان بخاطر ایشون واقعا معذرت میخوام

  • زهرا میم

چرا نمیتونم به خودم برسم؟ من خودمو میخوام

هنوز نمیتونم خود واقعیمو به همه نشون بودم

هنوز باخودم به صلح نرسیدم چه برسه با بقیه

هشتگ غرغریجات شبانه  دخترک قصه ها

شبخیر(اگه خوابم ببره)

  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی