تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسنده» ثبت شده است

نمیدونم چرا اینقدر امروز خسته بودم. چشمام خشک شدههه بدجور نمیتونم زیاد باز نگه دارم . این دکترهای محترمم هیچکدوم نمیفهمن چرا ایندر چشمام خشک میشه. 3تا قطره تموم کردم از صبح.

بااینکه از شدت خشکی مجبور شدم تایم هات امنایی کلاس مدرسمو  کنسل کنم ولی درسامو با بدبختی در حالی که هی یه چشممو میگرفتم بعد دوباره اون یکیو میگرفتم😂 و هی قطره میریختم بالاخره خوندم.

😂😂اینا رو مینویسم که سال دیگه در حالی که ارشد قبول شدم اینارو بخونم یادم بمونه چقدر دارم زحمت می کشم و از خودم تشکر کنم...

پ.ن: یعنی من جز اون 8نفر میشمممم؟؟ 

ولی شاعر میگه رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز    صدسال اگر درس بخوانی همه هیچ است :| 

* ستاد روحیه دهی به خودم 😂

  • زهرا میم

توجه:یه درخت خرمالو تو حیاط برات کاشتم همینطور که داری از میوه هاش میخوری این نامه رو بخون

تخلف از آن پیگرد قانونی دارد

سلام زهرا

امیدوارم که حالت خوب باشه و در حال زیستن در رویاهای اکنونم باشی. ^ ^

وای یعنی الان سی ساله که کار کردی و بازنشسته شدی؟ اصلا نمی تونم تصور کنم که الان چه اوضاعی داری

 حتماً از زندگی که داری بنویس و تو دفتر خاطراتم ثبتش کن. چقدر پیر شدی؟  از جسم نحیف و بی جونم چه خبر؟ اصلاً تونسته تا ۸۰ سالگی دووم بیاره و برات کار کنه یا الان با صد تا دوا دکتر سرپایی ؟ البته اگر سرپا باشی :| [ اگر مستجاب الدعوه باشی الان نیستی که بخونی چون تو از پیری میترسی و میخواستی اون روزاتو نبینی ]

از حال روحت بگو ببینم سبز نگهش داشتی؟ دارم جون می کنم برای جوونه زدن حقیقت روحت .بهش رسیدی؟ نگو نه که خیلی ناراحت میشم حداقل بگو تا یه جایی آره :/

خودتو جلوی آینه ببین! دیگه ۸۰ سالته و از مرز ترس هام گذشتی. از ترس هام بگو .. اصلا  این کرم های چشمی که خریدم و روتین های پوستی که دارم انجام میدم چقدر اثرگذار بود؟ مراقبت های پوستی به دردت خورد یا رسما پولامو دارم میریزم تو جوب ؟

میشه بگی مامان بابا تو کی از دست دادی؟ آره میدونم سرزنشم نکن که از الان فوبیای این اتفاق دارم خودت در جریان همه چیز هستی. ببخشید خاطراتت رو یادآوری کردم.

راستی درسته که دو تا بچه داری اولی پسر دومی دختر ؟درست از آب در اومد؟ چه جوری تربیت شون کردی؟ اون جور که تو ذهنت بود؟ اونی شدن که میخواستی؟ زندگیت همونیه که تجسم می کردی؟ اگه راست میگی از شوهرت بگو😂

 دوستات چیکار میکنن؟ با کدوماشون هنوز در ارتباطی؟ روابط چه تغییری کرده؟ کیا تو دایره آدمای مهم زندگیتن ؟ محدثه و نفیسه هنوزم هستن نه

 هنوزم عاشق چیزای گل گلی و صورتی و فانتزیی؟  خونت صورتیه مثل اتاقت؟ یا مثل آدم های بزرگ مثلاً فهمیده کرم قهوه ای و رنگهای تیره کردی؟ 🙄 اما مطمئنم کلی گلدون جلوی پنجره است که هرروز صبح بهشون آب میدی و حتما یکی از اوناهم برگ انجیریه 😍از قرتی بازی های دیگت چه خبر؟ هنوزم حنا میزاری؟ چقدررر طرحای مختلف تو پینترست سیو کردم فکر کنم تا اون موقع همه رو زده باشی

وای راستی  بگو چشماتو عمل کردی یا از دست دادیشون بااینکارات؟ الان که نمره ام  3و75 امیدوارم که این نامه رو داری با چشمای خودت میخونی :)

به دفتر صورتی بزرگت نگاه کن . اهدافمو توش نوشتم به کدوماش رسیدی؟ کتابتو نوشتی ؟ اسمشو چی گذاشتی؟ ایدئولوژی که برای زندگیم دارم می سازم بگو چطور شده؟ در چه حاله؟ بیخیال نشدی که؟ میدونی که خیلی دارم براش وقت صرف می‌کنم و امیدوارم قدردان بوده باشی و تو چهارچوبی که دارم میسازم زندگی کرده باشی.

خیلی دوست دارم بدونم تو چقدر اونی شدی که میخواستی.

یه سوال!  کرونا کی تموم شد؟ اولین جایی که بعد کرونا رفتم کجا بود؟ با کی بود ؟ کم کم داره این قرنطینه به یک سالگی خودش نزدیک میشه . حدود ۱۰ ماهه که خونم بیرون نرفتم.  اوایل با دوستام چند جا رفتم اما الان دیگه اوضاع بدتر شده و دیگه نمیشه.

آرزومو برآورده کردی ؟ میخواستم کل کافه های تهران زیرپا گذاشته باشم.

اون همه کلاس رفتن و ویس گوش دادن به کجا رسید؟ بگو چقدر خفن شدی؟

نگو که از کیدارما  بیرون نیومدی که باور نمیکنم! دیگه تاالان باید عاقل شده باشی!

 برو دفترچه گل گلیمو از کشو دربیار.لیست کتاب‌هایی که باید میخوندم نوشتمو چک کن. ببین تیکاش کامل شده یا نه. اگر نه برو بقیه اش رو تهیه کن بخون.

زهرا یادت نره چه ۲۱ ساله باشی چه ۸۰ ساله فرقی نداره.  تو هنوز روحیی که در عالم ماده داری زندگی می کنی. پس هر لحظه قدر بدون نبینم بگی من که دیگه آب از سرم گذشته فایده نداره پیر شدم توان ندارم و فلان از این حرفای صدمن یه غاز که خوب میدونم بلدی تنبلی کنی. این جسمت که از اون اول هم نحیف بود اما میدونم روحت هنوز جوونه . طبق برنامه ها و پیش‌بینی‌های من تو الان یه آدم خفن شده باشی که اگه نشدی   نفرین آمون بر تو باد . تمام عمرتو له کردی رفت.🙌🏻👽🧐😵🤫😡

راستی برای بعد از نامه برنامه دارم برات یه دقیقه صبر کن نرو تو گوشی😑

 الان برو سراغ فیوریت همیشگیت در سبک هوگه. بعدم به کسایی که دوستشون داری همین الان بگو. برای پدر و مادرت خیرات کن. اگر هنوز وبلاگت هست و تونستی نگهش داری برو یه پست بذار و بگو که /روز موعود رسید من ۸۰ سالمه و در کمال تعجب زندم نامه خوانده شد امضا زهرا میریم / اگه تونستی از احساسات و زندگیت یه مختصر توضیحی هم بنویس.  راستی استلا که به این چالش دعوتت کرده بود هنوز دنبالش می کنی؟ اون هنوز 80 سالش نشده اگه آره بهش خبر بده یا پایین پستت  تگش کن .

 

خب حالا برو مثنوی تو بردار و روحتو باهاش سبز کن ☘️🌸

این شعر یادت هست؟ گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر :)) خواستم یادت بندازم گفتم شاید یادت رفته باشه و کمکی بهت کرده باشم. بچه هاتو ببوس شوهرت نیز هم😅  نوه هات یادت نره. اوا نتیجه هم داری که اونارو دوبار ببوس 

 

پ.ن : امیدوارم تا اون موقع هنوز هممون کنار هم باشیم و تا اون موقع از هم خبر بگیریم

پ.ن بعدی : درباره هوگه پست جدا میزارم و میگم چیه

پ.ن بعد تر: حلال کنید خیلی طولانی شد 

پ.ن آخر: درباره اینکه ببینین در اینده چندتا بچه خواهید داشت و جنسیتشون چیه هم یه پست جدا میزارم

 

و در آخر ممنون از استلا که منو به این چالش دعوت کرد. هرکس که این پستو میخونه به چالش دعوته و خوشحال میشم انجامش بده از جمله محیا ، فاطمه  و mochi  و دیگر دوستان ؛)

  • زهرا میم

وااااای نه یه خبر بدددددددددددد شنیدم

یکی از آدمای بزرگ زندگیمو ازدست دادم. یجورایی برام حکم استاد داشت. خیلی آدم بزرگی بود اصلا نمیتونم بگم چقدر فقط تو یه جمله خلاصه اش میکنم " به اون بالاها وصل بود " و تمام

لعنت به کروناااااا  تف یعنی...

امروز تا الان که درس نخوندم بقیشم دیگه هم نمیتونم بخونم T T 

هرکی این پست میخونه خواهش میکنم یه فاتحه بخونه براشون لطفا لطفا لطفا

 

 

  • زهرا میم

این یه کد تخفیف 40 درصدی واسه طاقچه است هرکس یبار میتونه استفاده کنه 

گفتم به اشتراک بزارم شاید بخواین ^ ^

                                                                                           tgp741

  • زهرا میم

من یه اکسوالم کیپاپرا میدونن چی میگم. یعنی طرفدار گروه اکسو 
داستانی که میخوام بگم اینه که من پارسال که آلبوم سیتی لایتز بکهیون اومد از یه شاپ معتبر سفارشش دادم. آذرماه بود. 
ازاون موقع داره ۱سال میگذره ولی هنوز آلبوم به دست من نرسیده. ادمین همش امروز و فردا میکرد اخرم گفت که بارهاش با بار یه شاپ دیگه است و اونا باید تحویل بگیرن که نگرفتن. منم رفتم به ادمین اون یکی شاپ پیام دادم اون گفت از اونا باری دست ما نیست جز یه کارتن نامعلوم که هنوز نرسیده. منم دیدم خیلی دیر شده و کلا ذوقمو از دست دادم‌. رفتم پولمو پس گرفتم☹️
بعدش پلاس شدم تو تلگرام که حواسم به شاپ ها یا کسایی که آلبوماشونو میفروشن باشه .. به تمام کسایی که میخواستن آلبوم های بکهیونشونو بفروشن پیام دادم همه شون فروخته بودن😕) معلومه آلبوم بکهیون رو زمین نمیمونه)
یه شاپی چند روز پیش دوباره موجودی دیلایت داشت تعدادش محدود بود. برای محکم کاری به دوستام گفتم شما هم بیاین که تا گروه باز شد همه بگیم ورژن نعنایکی هم بگه عسل (چون شایود نعنا بهم نرسه ۲تا داشت) بالاخره چندنفر برای اون لحظه لازمه 😄.
اما جالب اینکه بگم بازم بهم نرسید😐 چون تا گروه باز شد یه جوری همه حمله کررردن که خدامیدونه
مثل وقتی که اول خط مترو باشی و همه جلو در سفت وایسادن که برن تو بشینن. صادقیه هم که باشه بدتر چون گلشهریا یهو میریزن تو ( من یبار داشتم زیر دست و پا له میشدم)
اینم نشد خلاصه 😑
اما الان ۲نفر پیدا کردم که دیلایت نعناشو دارن و قراره از یکیشون بخرم اگه خدا بخواد بالاخره😂
تاحالا تو زندگیم اینقد دنبال چیزی نبودم 😂
پ.ن: من اکسوال دو آتیشه ای نیستم. فن گرل خفن بکهیونم نیستم اما بازم یه اکسوالم و دوست دارم بعنوان یه فن گرل از بایسم یه آلبوم بخرم. ۱۰سال دیگه یادآور بخشی از خاطرات زندگیم خواهد شد که الانمه. 
پ.ن۲: میخرم که بعدا پشیمون نشم. بگم اون دوران رو کامل گذروندم و کلی فن گرلی کردم😁😍 

  • زهرا میم

براتون پیشنهاد رنگی آوردم برین تو پیوندهای روزانه ببینین ^^

  • زهرا میم

 دیدمش... بدون چادر
لباساش مشکی بود. خوشحال بودم که داره خود واقعیشو نشونم میده‌.
قرارمون تو کافه آپ آرتمان سجاد افشاریان بود.
فضا خیلی دلپذیر و مسرت بخش بود‌.

ما همیشه دوستیمون فقط تو گروه بوده و خیلی کم صحبت های دوتایی داشتیم.
اون روز از هر دری باهم حرف زدیم. حدودا از ساعت۲ تا ۵ونیم. دخترا درک میکنن اگه بگم وقت کم آوردیم😅
همونطور که حدس زدم چیزی که میخواست بهم بگه همون موضوع چادر بود و برام تعریف کرد چیشده بود که راهنمایی چادری بود و الان دیگه نیست. برام گفت که چقدر دوست داشته زودتر این مساله رو بگه و چرا تاالان بین همه نگفته بود چادری نیست ( بخاطر محیطی که توش هستیم اکثرا چادر سر میکنن اخه) 
درباره خودمون باهم حرف زدیم‌. بهش گفتم همیشه دوست داشتم بهش نزدیکتر شم و چادری نبودنش ذره ای برام اهمیت نداره‌. نگفتنش رو هم تاالان کاملا درک میکنم. 
قسمت قشنگ ماجرا این بود که اونم دوست داشت نه تنها بمن نزدیک تر شه بلکه باهم صمیمی هم بشیم . چیزی که ته دل منم بود. همه چی خوب پیش رفت. ما باحرفامون خیلی چیزا رو روشن کردیم و از هم یاد گرفتیم.
اون روز که باهاش حرف زدم یاد گرفتم چقدر میشه خودم باشم ولی متاسفانه گاهی نادیده اش میگیرم
ازش یاد گرفتم به خودم بیشتر احترام بزارم و خودمو دوست داشته باشم☺️
اینکه بفهمم آدما از من چه صورتی رو میبینن و چه تصویری از من دارن خیلی برام جالبه. اون اولا که اومده بود تو اکیپمون فکر کرده بود مغرورم😅 
فهمیدم چه ویژگی هایی دارم که خودم متوجهشون نیستم ولی چقدر خوشایندن برای آدما

  • زهرا میم

الان تو اتوبوسم . دارم با دوستم میرم بیرون

گفت میخواد سوپرایزم کنه و خود واقعیشو بهم نشون بده 

میدونم یکیش اینکه میخواد بدون چادر بیاد نمیدونم چیز دیگه ای هم هست یا نه. ولی هرجور باشه من میپذیرمش بقول یونگ من ترجیح میدم کامل باشم تا خوب

ولی خوشحالم که براش اینقدر قابل اعتمادم که میخواد جلوی من خودش باشه.

 

 

 

  • زهرا میم

 امروز یه اتفاقی افتاد خیلی جالب بود واقعا😊 
من دوستم تو یه مسابقه معرفی کتاب شرکت کرد. برنده براساس تعداد لایک ها مشخص میشد و تا ساعت ۳بعدازظهر امروز وقت داشت.
من و دوستم صرفا خواستیم یه امتحانی کنیم ببینیم اگه بخوایم، چقد میتونیم لایک جمع کنیم‌. بیشترین لایک ۲۹۶تا بود.
خلاصه شروع کردیم استوری گذاشتن و پیام دادن به کسایی که میشناختیم. دیشب قبل خواب به ۲۰۰تا رسیده بود. صبح پاشدیم دیدیم شده ۲۹۰تا.
خیلی خوشحال شدیم از دیروز کلی پیام داده بودیم که بیان لایک کنن و اینا
ولی یه دفعه با پدیده جالبی روبرو شدیم. چی بود؟
صاحب اون پستی که لایکاش ۲۹۶ تا بود برای اینکه خودش برنده شه رفته بود به کسایی که دوست منو لایک کردن پیام داده بود که[ سلام به دلیل فیک بودن لایک های پست خانم ف.ی (دوست من) لطفا لایکتون رو همین الان بدارید و بعد بمن اطلاع بدین.]
ما متوجه شدیم داره به همه پیام میده‌‌. رفتم دایرکتش، کلی باهم بحث کردیم. تو روی من میگفت لایکاتون فیکه تهمت زد حتی منو تهدید کرد. گفت اگه بری پیجمو بببنی میفهمی من کیم .بخوام ایدیتو میزارم ابروتو میبرم. ( یه کتاب اشتراکی چاپ کرده بود درواقع یه نیمچه نویسنده)

همه چی گذشت پیج مسابقه هم مطلع شد و باایشون برخورد کردن اما
میخوام بگم افسوس میخورم نه برای اون فرد بلکه تمام آدم هایی که برای رسیدن به اهدافشون از هر حربه ای استفاده میکنن
و دست به دامن ریسمان دروغ و تهمت و تهدید میشن.

پ.ن جایزش فقط ۲۰۰هزار تومن بود فکر نمیکنم مقدار قابل توجهی باشه که براش اینهمه دست و پا بزنیم🙂

از جامعه نویسندگان بخاطر ایشون واقعا معذرت میخوام

  • زهرا میم

چرا نمیتونم به خودم برسم؟ من خودمو میخوام

هنوز نمیتونم خود واقعیمو به همه نشون بودم

هنوز باخودم به صلح نرسیدم چه برسه با بقیه

هشتگ غرغریجات شبانه  دخترک قصه ها

شبخیر(اگه خوابم ببره)

  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی