تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

تحت تعقیب ایگوهای ذهنش

در جهت به تحریر درآوردن خیال و ثبت روایت های زیستن گونه

سلام خوش آمدید

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

من خیلی آدم مودی ام. واس همین هر صدسال یه بار میام اینجا

من خیلی استرسی ام و بسیار کمال گرا

همیشه دوست داشتم از اون آدم هایی باشم که با عشق زندگی می کنن. منظورم از عشق ، شور زندگیه

هرکاریو با حس خوب انجام میدن و سطح انرژیشون بالاست.

اما متاسفانه چون تا یه کار برای انجام دادن داشته باشم ذهنم خیلی درگیر میشه هیچ وقت نمیتونم کاریو با عشق انجا بدم.

بهرحال این یکی از چالش های زندگی منه که دارم رو خودم کار می کنم

باید از سرعت زندگیم کم کنم و کمی دنیا رو تماشا کنم... مدیتیشن کنم و به روحم غذا بدم.

 

'' این روزا ما روح ها خیلی گرسنه ایم لطفا هوامونو داشته باشید ''

- روح ز.میم

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۳۲
  • زهرا میم

سلااام چطورین؟ 

خیلی وقته نیستم ... اینا همش تقصیر درس و دانشگاه و ارشده و کلاس نیمه مستقلی که برای تدریس دارم و غیره حالا بگذریم

چی کشوند منو این/جا؟

بله من تو یه چالش شرکت کرده بودم که برنده نفر اول شدم راستش یک درصد هم فکر نمیکردم برنده شم اما مثل اینکه شانس کلید دستش مونده بود اومد تو😅

هدیه ام رو دریافت کردم حالا اومدم که عکسشو بزارم اینجا تا یادم باشه منم انگار یه شانس هایی تو این برنامه ها دارم 

تشکر ویژه از آقای هاتف که با اینکه اینقدر دیر جوابشون رو دادم صبر کردن و خواستن که به خودم بدنش.

ممنون از هدیه اتون

زندگیتون پر از فراوانی 🙏🏼

 

پ.ن : بااینکه میدونم باهاش میخوام چی بخرم ولی اگه شماهم نظری دارین بگین شاید نظرم عوض شد ؛)

پ.ن : عکسمو crop نکردم که جای صحبتی باقی نمونه😁

پ.ن: ممنون از محیا جان که منو به این چالش دعوت کرد 

پ.ن آخر: وااااای چقدر دلم برای اینجا و پست گذاشتن تنگ شده بووود😍

 

 

  • زهرا میم

چرا نمیتونم به خودم برسم؟ من خودمو میخوام

هنوز نمیتونم خود واقعیمو به همه نشون بودم

هنوز باخودم به صلح نرسیدم چه برسه با بقیه

هشتگ غرغریجات شبانه  دخترک قصه ها

شبخیر(اگه خوابم ببره)

  • زهرا میم

خدایا شکرت

تو از نیت هرکار من با خبری

  • ۱ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۴۹
  • زهرا میم

بین تمام اونا برخلاف انتظار فقط یکیشون حواسش بهم هست اونی که ازش دورترم. اونی که رشته دوستیمون یکم نازک تره.. انصافه؟ از دوست های خیلی خوبمههه بسیار بسیار دوست میدارمش. ولی چرا از کسایی که توقع داری هیچوقت چیزی نمیبینی؟ چرا نمیتونم به اون یه نفر خییلی نزدیک شم؟ یعنی به هم نزدیک شیم؟ چرا همو دوست داریم حواسمون بهم هست یرای هم ارزش و احترام قائلیم ولی اونجور که باید باشیم نیستیم :/

دنیا .. از خر شیطون میای پایین؟ مغزم داره از اینهمه فکر درباره روابطم با آدما درد می گیره. چرا یاد نمیگیرم بهشون فکر نکنم؟ در حقیقت فعلا دارم در انزوای خودم زندگی میکنم  ولی انگار اوناهم هستن. لعنتیا حضور زنده ای دارن از بس که تو این مغز واموندم ان.

99/6/22

 

لازم به ذکره هممون دختریما :|

  • ۱ نظر
  • ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۸
  • زهرا میم
طبقه بندی موضوعی